داستان های شرلوک هولمز

ساخت وبلاگ
ماجراهای شرلوک هولمز نوشته ی سر آرتور کونان دویل، در شمار کتاب های مناسب نوجوانان قرار دارد، اما خواندن ماجراهای شرلوک هولمز برای تمامی گروه های سنی جذاب می باشد.

مجموعه داستان های شرلوک هولمز در قالب داستان های جدا جدا و گاه مرتبط با هم روایت می شود که در هر یک شرلوک هولمز که بزرگترین کارآگاه جنایی جهان بوده و دوست و همکارش دکتر واتسون به حل معمای جنایات می پردازند.


روش هایی که شرلوک هولمز برای حل معماهایی که پیش رویش قرار می گیرد، به کار می بندد خاص و در نوع خود بی نظیر است. اگر چه پس از این که او به شیوه ی به کار بستن آن روش ها و سرنخ ها و تفسیرشان اشاره می کند، مساله کمی ساده تر به نظر می رسد، اما پیش از آن کشف حدس هایی که او می زند به راستی گیج کننده خواهد بود.



به عنوان مثال وی از یک تکه گل که به گوشه چکمه مراجعش پاشیده به آدرس محل زندگی او و مسیری که طی کرده پی می برد. و یا با یافتن یک تکه کاغذ سوخته به جا مانده در محل جنایت، ملیت تبهکار و شغل وی را شناسایی می کند.


نمونه هایی از رمز گشایی های شرلوک هولمز

برای نمونه در بخشی از یکی از داستان های شرلوک هولمز می خوانیم:
... ترس در چشمانش موج می زد و مانند یک جانور شکار شده به نظر می رسید. صورتش حدود سی ساله نشان می داد، ولی موهایش سفید شده بود. به نظر می رسید که بسیار خسته است.
هولمز با دقت به او نگریست و بعد گفت:
-    نترسید. همه چیز رو به راه خواهد شد. ما به شما کمک خواهیم کرد. مطمئن باشید. می بینم با قطار آمده اید.
-    اوه، شما مرا می شناسید؟
-    نه، ولی بلیط برگشت را در دستکش شما دیدم. باید صبح خیلی زود راه افتاده باشید. قبل از سوار شدن به قطار هم راه گل آلود زیادی را پیموده اید.
زن با شگفتی به هولمز خیره شد. هولمز گفت: از حرف های من دچار حیرت نشوید، هیچ جای شگفتی نیست. هفت لکه ی گل روی آستین چپ بارانی شما دیده می شود. لکه ها تازه هستند. معمولا چرخ های کالسکه هایی که از نزدیک آدم رد می شوند این لکه ها را به سوی آدم پرتاب می کنند.


و یا در جایی دیگر و در ماجرایی دیگر می خوانیم:

... دیدی واتسون، چقدر ساده بود. فقط یک دلیل برای تشکیل انجمن موقرمزها وجود داشت. برای مدتی روزی چند ساعت، ویلسون را از آن جا دور نمایند... البته روش عجیبی را برای این کار انتخاب کردند. جان کلی باید این فکر را از همکار مو بور خود گرفته باشد. اما خود تو فکر بهتری به نظرت می رسید؟ چهار پوند در هفته، مبلغ زیادی نبود. آن ها در مقابل به هزارها پوند دست می یافتند. به همین علت آگهی را به روزنامه دادند. یکی از سارقین در دفتر بود و دیگری ویسلون را وادار ساخت تا به آگهی پاسخ دهد. به این ترتیب توانستند او را از خانه دور کنند. وقتی شنیدم کارگر ویلسون نصف دستمزد معمولی را می گیرد، بوی بدی به مشامم خورد. باید دلیلی وجود می داشت.
در خانه چیزی نبود که توجه آن ها را به خود جلب نماید. بنابر این باید چیزی در خارج از خانه وجود داشت. چه می توانست باشد؟ به این فکر افتادم که اسپالدینگ چرا همیشه به زیرزمین می رفت زیرزمین! خودش بود. بنابراین در مورد این اسپالدینگ تحقیق کردم. فهمیدم او همان جان کلی، یکی از خشن ترین و بی رحم ترین سارقین لندن است. او در زیر زمین  کاری انجام می داد، که مدت چند ماه، چند ساعت از روز وقت او را می گرفت. این کار، چه کاری می توانست باشد؟ تنها چیزی که به نظرم رسید، حفر یک تونل بود. او داشت یک تونل به ساختمان دیگری حفر می کرد...

هم همه...
ما را در سایت هم همه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hamhameh9 بازدید : 121 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 13:50